فرح مدائن دادخواه هموطن هاایم هستم، كه ٤٤ سال است، خونشان به ناحق ریخته می شود. سه برادر و خواهرم در دهه شصت توسط جمهوری اسلامی تیرباران شدند.
لقمان مداین متولد ۱۳۳۴ بود. لقمان در ٣١ شهریور همراه حسن جلالی و محمود بابایی در خایابان دستگیر شد و هفتم مهر، فقط در مدت ٦ روز بعد از دستگیری به اتهام شركت در تظاهرات پنجم مهر مجاهدین، همگی تایرباران شدند. حكومت آنها را در خاوران به خاك سپرد.
برادر دومم داوود مداین متولد ١٣٣٢ بود. داوود در مرداد ١٣٦٠ دستگیر و در ابان ١٣٦١ تیرباران شد. بعد از یك سال به خانواده اطلاع دادند كه داوود اعدام شده و در قطعه ٩٤ ردیف ١٤ مزار ٧ در كنار دوستانش فریدون اعظمی و حسین ذاكری آرمیده است.
برادر سومم مبشر مداین متولد مهر ١٣٤١ بود. مبشر در آذر ١٣٦٢ دستگیر و ٢٨ شهریور ١٣٦٤ تیرباران شد. روز پنجشنبه به مادر و پدرم ملاقات حضوری دادند و مبشر ، پدرم را بغل می كند، و می گوید: امشب ما را تیرباران می كنند، به مامان چیزی نگو. فردا برید، بهشت زهرا. جمعه ما به بهشت زهرا می رویم. دفتر بهشت زهرا می گوید: تعدادای از تیرباران شدگان را با حضور وزارت اطلاعات دارند، خاك می كنند، اجازه نداریم اطلاعاتی بدهم ، تا وقتی كه آنها به ما اجازه بدهند. بلاخره وقتی اطلاعاتی ها اجازه دادند، ما سر مزار مبشر رفتیم ، خاك گرم بود! مبشر همراه دوستانش به نام های احمد رضا شعاعی نائینی , غلامرضا امشاسپند, غلامرضا لعلی, و امیر پیرهادی در قطعه ١٠٦ بهشت زهرا در كنار یكدیگر آرمیده اند.
و اما خواهر كوچک من لیلا مداین متولد فروردین ١٣٥٠ بود. لیلا و من بخاطر كنجكاوی و شرایط خانوادگی همراه خانواده مرتب به بهشت زهرا و خاوران می رفتیم. نیروهای جلاد و قاتل ، توری در بهشت زهرا و خاوران پهن كردنند و جوانها را فریب می دانند و وعده و وعید می دانند كه از ایران خارج شان می كنند. تعداد بسیار زیادی بخاطر سادگی و بچگی در این تور افتادند. خواهرم لیلا مداین همراه زهرا نیاكان با هم بودند و از سال ١٣٦٧ تا الان، هیچ خبری از آنان نداریم.
برادر زهرا نیاكان بنام حسین نایاكان سال ١٣٦٧ تیرباران شد.
عموی حسین و زهرا نیاكان ، بنام حیدر نیاكان در خانه تیمی در سال ١٣٦٠ كشته شد.
اعظم نیاكان هم زندانی بود، برای درمان تخمدان به مرخصی آمد و دیگر به زندان بر نگشت، به مجاهدین پیوست.
البته قصه و غصه ما خیلی طولانی است. ٤ تن از عموهای فرزندانم هم در دهه شصت تیرباران شدند.
البته قصه و غصه ما خیلی طولانی است. ٤ تن از عموهای فرزندانم به نام های کاووس, بهنام, بیژن و منوچهر رضایی جهرمی هم در دهه شصت تیرباران شدند. مادر این خانواده, طلعت ساویز بعد از سلها دربدری جلوی زندان های اوین و گوهردشت و رفتن بر سر مزار عزیزانش در بهشت زهرا و خاوران, در ۲۷ مرداد ۱۳۸۴پاسی از شب گذشته، هنگامی که از بهشتزهرا بر میگشت لای در اتوبوس گیر کرد و در زیر چرخهای سنگین آن له شد. مادر دلش نمیخواست لحظهای از جگرگوشههایش دور باشد برای همین بود که طبقهی بالای قبر بیژن را خرید که بعد از مرگ نیز همیشه در کنارش باشد.
کاووس رضایی جهرمی
کاووس متولد ۱۳۳۰ و سومین فرزند خانواده بود. دوران کودکی و تحصیل در دبیرستان را در آبادان سپری کرد. سال ۵۴ بعد از سربازی در کنکور شرکت کرد و در رشته معماری دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد. به خاطر برآمدن از پس هزینههای تحصیل، در رادیو و تلویزیون استخدام شد. روزها در جام جم کار میکرد و عصرها به دانشکده میرفت. در دوران انقلاب نقش فعالی داشت و به خاطر برخورداری از دیدگاههای مذهبی، پس از پیروزی انقلاب به مجاهدین خلق پیوست. در پاییز ۶۰ با تنگتر شدن شرایط در خانه برادرش مخفی می شود. در ۲۵ آذر ۶۰ برای تصفیه حساب به رادیو تلویزیون میرود اما در پلکان ساختمان با یورش و هیاهوی پاسداران به اتهام حمل و فروش تریاک و مواد مخدر دستگیر میشود و یکسره به اوین انتقال پیدا میکند. پس از تحمل شکنجه و رنج و مصیبت بازجویی، پروندهاش به سرعت به دادگاه فرستاده شد. شبهنگام به رفقایش خبر داد که مصاحبه را نپذیرفته و در اردیبهشت ۶۱ اعدام شد و در قطعه ۹۱ بهشت زهرا همراه ۷-۸ نفر دیگر به خاک سپرده شد.
بهنام رضایی جهرمی
بهنام در سال ۱۳۳۲ در آبادان به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر پشت سر گذاشت. پس از طی دوران سربازی در سال ۵۵ در دانشسرایعالی تربیت معلم آبادان پذیرفته شد و همزمان به تدریس در مدارس آبادان مشغول شد. در سال ۵۵ تحت تأثیر جنبش مسلحانه به فعالیتهای سیاسی روی آورد و یک محفل مارکسیستی تحت عنوان «جبهه خلق» که به مشی چریکی اعتقاد داشت تشکیل داد. این محفل با وجود آن که به مشی چریکی اعتقاد داشت اما عملیات چریکی انجام نداد و در اواخرسالهای ۵۶ و در جریان انقلاب، اعلامیه هایی را تحت عنوان “جمعی از معلمان” انتشار دادند.
پس از پیروزی انقلاب, بهنام به همراه محفلی که داشت, گروهی را به نام “پیکارگران آزادی طبقه کارگر” تشکیل داده و نشریه ای به نام اخگر انتشار دادند. بعدها بهنام مسئول تشکیلات کومله در تهران و شهرستانها شد و در روزهای سیاه دهه ۶۰ به فعالیت در ارتباط با این گروه پرداخت. بهنام در روز ۲۲ آبان ۶۱ به همراه همسرش و سعید یزدیان در خانهای که در خیابان فلاح تهران داشتند دستگیر شد. بهنام به همراه، دیگر اعضای حزب کمونیست ( برنامه سهند و کومله) مهدی حقیقت پناه، سعید یزدیان، جاسم خراط، عمر احمدی، در ۱۱ مرداد ۱۳۶۲ اعدام و در خاوران به خاک سپرده شدند.
بیژن رضایی جهرمی
بیژن متولد ۱۳۴۲ بود و در تمام تظاهراتهای آبادان شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب، با بخش دانش آموزی مجاهدین کار میکرد. بعد از شروع جنگ و عزیمت به تهران همراه خانواده در ساختمان «جنگزدهها» در خیابان وصال شیرازی زندگی میکرد. به تازگی دیپلمش را گرفته بود که در نیمه دوم شهریور ۶۰ دستگیر شد. برادرش پرویز به وی اطلاع داده بود که در پیچشمیران تظاهرات مسلحانهای توسط مجاهدین صورت گرفته، بیژن با موتور به محل میرود و به عنوان مشکوک همانجا دستگیر و به اوین برده میشود. مدت زیادی را در سلول انفرادی گذراند تا آن که پس از نزدیک به دوسال توسط یکی از کسانی که به خدمت رژیم در آمده بود شناسایی شد و فعالیتهایش لو رفت. بیژن در ۲۲ مرداد ۱۳۶۲ در مقابل جوخهی اعدام ایستاد و داغش به دل مادر ماند.
منوچهر رضایی جهرمی
منوچهر متولد ۱۳۴۰ پس از پیروزی انقلاب به هواداری از مجاهدین پرداخت. پیش از آنکه در سال ۵۹ به تهران بیاید دوبار دستگیر شده بود. منوچهر از سرکوب خونین سالهای ۶۰ و ۶۱ به سلامت جسته بود که در یک حادثه بطور اتفاقی دستگیر شد. فروردین ۶۲ همراه با پدرش به قصد دیدار پرویز به بندرعباس مسافرت میکند. منوچهر همراه پدر از بندرعباس به شیراز مسافرت میکند تا پدرش را به خانهی دخترش سیمین ببرد. در پلیس راه شیراز که قبل از دروازه قرار داشت، مأموران کمیته، اتوبوسها را میگشتند؛ پاسداری آبادانی که از قبل منوچهر را میشناخت وی را شناسایی میکند، و وقتی منوچهر از اتوبوس پیاده میشود او را دستگیر میکنند. منوچهر را به تهران منتقل میکنند و به ۶ سال حبس محکوم میشود. منوچهر در ۱۸ مردادماه ۶۷ همراه با هزاران زندانی سیاسی دیگر در کشتار ۶۷ به دار کشیده شده و جسد و یا محل دفنش هرگز به خانواده داده نمی شود.